نظارت و کنترل اجتماعی (3)
معروفترین نسخه نظریه کنترل اجتماعی در طی دهه 1970 و 1980، نسخه ای بود که از سوی تراویس هیرشی (1969) ارائه شد. هیرشی با ترکیب و کار بر روی کارهای دیگر نظریه پردازان کنترل اجتماعی ، تصویری روشن از آنچه
نویسنده:زینب مقتدایی
منبع:راسخون
منبع:راسخون
نظریه های کنترل اجتماعی
تراویس هیرشی
معروفترین نسخه نظریه کنترل اجتماعی در طی دهه 1970 و 1980، نسخه ای بود که از سوی تراویس هیرشی (1969) ارائه شد. هیرشی با ترکیب و کار بر روی کارهای دیگر نظریه پردازان کنترل اجتماعی ، تصویری روشن از آنچه که از قیود اجتماعی استنباط می شد را ارائه کرد. قطعاً برخی از جرم شناسان به این نظریه به عنوان نظریه تقلید اجتماعی رجوع می کنند. هیرشی به جای آنکه مانند دورکیم افراد را به عنوان منحرف یا منطبق ببیند، بر این باور بود که رفتار، بازتاب دهنده درجات مختلف اخلاقیات است. او چنین استدلال می کرد که قدرت هنجارهای درونی شده، آگاهی و تمایل برای تأیید، رفتار رایج را تشویق می کنند. هیرشی مانند سایکس و ماتزا ، به جای استفاده از فنون خنثی سازی، به مقصر دانستن قیود شکسته یا ضعیف شده نسبت به جامعه پرداخت، هیرشی بر خلاف نظریه پردازان کنترل اجتماعی این تفکر را مردود می داند که وجود هر انگیزه ای برای ارتکاب رفتار انحرافی ، ضروری است.در حال حاضر او افراد را به عنوان افرادی دارای منافع شخصی و لذا آماده برای عمل به شکلی که بیشترین میزان سود را عاید سازد نگاه می کند جامعه به عنوان نوعی مانع در مورد آن رفتار عمل می کند و اگر این موانع سست شوند، رفتار خود – منفعتی ظاهر می گردد. هیرشی برخی از تارهای پنهان نظری که نظریه اش از آن ها بافته شده بود را مورد ملاحضه قرار می دهد.
او در مصاحبه ای با بارتولاس اعلام کرد که نظریه نابسامانی اجتماعی مکتب شیکاگو، ریشه رهیافت اوست. با این همه ، زمانی که او نظریه کنترل اجتماعیش را پیشنهاد می کرد، نظریه نابسامانی اجتماعی در حالت بدنامی قرار داشت و از اینکه بدان ارجاع شود، اجتناب می شد. تمام مساله کنترل های تضعیف شده ( نابسامانی) در قلب اصلاح انحراف مربوط به مکتب شیکاگو قرار داشت. با این همه هیرشی در یک واگرایی بزرگ نسبت به مکتب شیکاگو، از باور این احتمال که رفتار انحرافی، رفتاری نسبی است، اجتناب کرد. جایی که مکتب شیکاگو موقعیت های گوناگونی را با تعاریف تطبیقی خود می دید، هیرشی تنها یک تعریف مشروع از رفتار را ملاحظه می کرد. نظام ارزش های مشترک جامعه در کل. در نتیجه، هیچ رفتاری نمی توانست به طور هم زمان مطابق با هنجار های یک گروه کوچکتر باشد، و طبق جامعه بزرگتر ، انحرافی به حساب آید. لذا این رفتار، تنها انحرافی است. خلاصه آنکه، جامعه بر دیدگاهی که از آن ، باید رفتار را نگاه کرد، حاکم است.
بنابراین، تراویس هیرشی (متولد ۱۵ آوریل ۱۹۵۵) یکی از برجستهترین نظریهپردازان کنترل اجتماعی است، وی اقدامات ارزشمندی را در طول چند دههی گذشته در عرصهی جرمشناسی به انجام رسانده است. او یک نظریهپرداز کلاسیک است، و در طول حیات علمی خود، دو نمونه از نظریهی کنترل را به وجود آورده است. نخستین روایت او از نظریهی کنترل که در سال ۱۹۶۹ در کتاب علل بزهکاری ارائه شد، خاستگاه نظریهی کنترل بزهکاری مبتنی بر این فرض است که اعمال بزهکارانه زمانی اتفاق میافتد که پیوند یا اتصال فرد با جامعه ضعیف یا شکسته میشود. هیرشی معتقد بود که برای بزهکار شدن فرد نیازی به عوامل انگیزشی نیست؛ تنها عامل مورد نیاز، فقدان کنترل است که به فرد این آزادی را میدهد که فواید جرم را نسبت به هزینههای آن عمل بزهکارانه سبک ـ سنگین کند.
فرضیه اصلی این نظریه ارضاء نشدنی بودن ماهیت انسان است. دیدگاه نظارت اجتماعی بر این عقیده است که افراد اصولاً دارای قابلیت بهنجار بودن یا نابهنجار بودن هستند. نکته اصلی این است که جامعه چه رفتاری با فرد داشته باشد. رفتار بهنجار و نابهنجار تنها در درون جامعه دارای معنی است و هر جامعه ای سعی می کند که هنجارهای خود را بر فرد تحمیل کند. هیرشی که مهم ترین پایه گذار این نظریه است موضوع پیوند اجتماعی را مطرح می سازد. او براین اعتقاد است که کجرفتاری زمانی واقع می شود که پیوند میان فرد و جامعه ضعیف باشد یا گسسته شود. هیرشی معتقد است که چهار عنصر اصلی باعث پیوند فرد و جامعه می شوند :
وابستگی Attachment ، تعهد Commitment ، درگیری Involvement و اعتقاد Belief
وابستگی: هنجارها شیوه های پذیرفته شده رفتار نزد مردم یک جامعه هستند. از نظر هیرشی مبنای اصلی درونی کردن هنجارها، وابستگی به دیگران است. به تدریج که فرد به دیگران وابسته میشود، احتمال بزهکار شدن او بسیار کمتر میشود. نخستین وابستگیها و تعاملات با والدین است، و به دنبال آن وابستگی به هم قطاران، معلمان، رهبران مذهبی، و سایر اعضای جامعه بروز میکند. بنابر این، کسانی که به دیگران علاقه و وابستگی دارند، رفاه و احساسات این گونه مردمان را در نظر می گیرند و لذا مایلند با مسئولیت عمل کنند. بر عکس، کسانی که چنین علاقه و وابستگی ندارند، نگران این نیستند که روابط اجتماعی خود را به خطر اندازند، بنابراین بیشتر احتمال دارد که در جامعه مرتکب جرم شوند. هیرشی مفهوم وابستگی را بر مفهوم درونیسازی ترجیح میدهد، چون وابستگی را میتوان مستقل از رفتار انحرافآمیز اندازهگیری کرد، ولی درونیسازی را نمیتوان به این صورت مورد سنجش قرار داد.
تعهد: تعهد، جزء عقلانی در رعایت هنجارها می باشد. به طور کلی، مفهوم آن ترس از رفتار قانونشکنانه است. وقتی که فرد به فکر انجام رفتار منحرفانه یا مجرمانه میافتد، باید خطرات از دست دادن سرمایهگذاری قبلی خود در زمینهی رفتار متعارف را در نظر بگیرد. در صورتی که فرد توانسته باشد آوازهی مثبتی از خود بر جای بگذارد، تحصیلات ارزشمندی به دست آورد، خانوادهی حمایت کنندهای به وجود آورد، ویا اعتبار و شهرتی در دنیای تجارت به هم بزند، با نقض قانون ضرر هنگفتی را متحمل خواهد شد. مجموعههای اجتماعی که فرد در سرتاسر عمر خود انباشت میکند، نشان دهندهی ضمانت به جامعه است که این فرد به ارزشهای متعارف، متعهد است. او با نقض قانون چیزهای بیشتری را از دست میدهد. نه تنها فرد با چیزهایی که به دست آمده است، به رعایت هنجارها متعهد میشود، بلکه حتی امید به دست آوردن دارایی به طرق متعارف میتواند تعهد فرد را به پیوندهای اجتماعی تقویت کند.در مقابل کسی کجرفتاری می کند که چیزی ندارد که از دست دهد. پس افرادی که نسبت به جامعه از تعهد بیشتری برخوردارند، برای حفاظت از دستاوردهای خود و ارزش های جامعه، با دیگران همنوا می شوند در مقابل کسانی که نسبت به جامعه تعهد کمتری دارند، خطر کمتری در ارتکاب جرم می بینند و حتی ممکن است فرصتی برای سود بردن از آن نیز به دست آورند.
درگیری: دخالت در فعالیتهای متعارف بیانگر ویژگی درگیر بودن است. هیرشی معتقد است که وقتی فرد درگیر فعالیتهای متعارف باشد، وقتش به قدری گرفته میشود که نمیتواند به رفتار انحرافآمیز کشیده شود. این تفکر که «دست بیکار، کارگاه شیطان است » در واقع دلیل اصلی این گفتهی هیرشی است که میگوید: «کودکی که پینگپونگ بازی میکند، در استخر عمومی شنا میکند، یا تکلیفش را انجام میدهد، دست به اعمال بزهکارانه نمیزند». هیرشی معتقد بود که چنین فردی کمتر فرصت انحراف پیدا میکند. مفهوم درگیری سرچشمهی برنامههایی با تمرکز بر فعالیتهای تفریحی مثبت برای پر کردن اوقات فراغت نوجوانان بوده است. پس عنصر سوم در پیوند با جامعه، درگیری و مشارکت اجتماعی است. معمولاً کسانی که درگیر کار، زندگی خانوادگی، سرگرمی و … هستند، کمتر فرصت پیدا می کنند که در رفتارهای انحرافی شرکت جویند. بر عکس آدم بیکار و عاطل و باطل دست به کار خلاف می زند. یعنی کسانی که کاری ندارند و یا در فعالیت های مرسوم جامعه مشارکتی ندارند، فرصت بیشتری را برای کجروی پیدا می کنند.
اعتقاد: ویژگی اعتقاد، به وجود یک سیستم ارزشی مشترک در جامعهای که هنجارهایش نقض میشوند، اشاره دارد. نظرات و تصوراتی که وابسته به تقویت مداوم اجتماعی هستند، مشتمل بر اعتقاد هستند. احتمال اینکه یک فرد هنجارهای اجتماعی را رعایت کند، اگر به آن ها اعتقاد داشته باشد، بیشتر است. هیرشی معتقد بود که افراد از نظر عمق و میزان اعتقاد با یکدیگر تفاوت دارند، و این تغییرات بستگی به میزان وابستگی به سیستمهایی دارد که نشان دهندهی اعتقادات مورد نظر هستند. بنابراین، اعتقاد و ایمان یعنی وفاداری فرد به ارزش ها و هنجارهای اخلاقی. اگر مردمی قویاً باور داشته باشند که برخی از رفتارهای انحرافی درست نیست، مشارکت جستن در آن ها برایشان دور از تصور است. در مقابل، کسانی که نسبت به هنجارهای اخلاقی و اجتماعی وفاداری ضعیفی دارند، ممکن است تمایل بیشتر داشته باشند که ارزش های اجتماعی را نادیده گرفته و از هنجارهای اجتماعی انحراف ورزند.
مثال های مربوط به عوامل پیوند میان فرد و جامعه از نگاه هیرشی
وابستگی: شناسایی به وسیله دوستان یا والدین، قیود انگیزه ای میان فرزند و والدین، توجه و احترام به عقاید والدین و دوستان، درگیر شدن در فعالیت های با دوستان ، نظارت از سوی والدین، روابط صمیمی با والدین، رویکرد نسبت به مدرسه، توجه به عقاید معلمان، حساسیت عمومی نسبت به عقاید دیگران.
تعهد: سرمایه گذاری در جامعه ( تحصیلات، شغل، خانواده) صلاحیت دانشگاهی، آرزوها و توقعات آموزشی، جهت گیری پیشرفت ، شغل مورد انتظار، اهمیت شهرت.
درگیرشدن فعالیت: زمان بر( کار ، ورزش ، تفریح ، سرگرمی ها) ، زمان صرف شده برای تکالیف درسی، نبود بی حوصلگی ،میزن زمان تفریح غیر فعال ، زمان صرف شده برای صحبت با دوستان.
اعتقاد: احترام به صاحب منصبان ، اهمیت دادن و احترام گزاردن به قانون، نبود خنثی سازی.
این چهار عامل همگی بر پیوند میان فرد و جامعه تأثیر می گذارند. از آنجایی که همه افراد، به هر حال نوعی تقلید نسبت به جامعه را از خود به نمایش می گذارند، پرسش مطرح برای جرم شناسان این است که این قیود تا چه اندازه باید تضعیف شوند تا منجر به انحراف گردند. هر کدام این چهار عامل که ضعیف شوند، آزادی برای درگیر شدن در رفتار انحرافی بیشتر می شود. آنچه که از روشنی کمتری برخوردار، دامنه ای است که تا آنجا ضعف یا نبود هر یک از این عوامل بر دیگر عوامل تاثیر می گذارد. به عنوان مثال، آیا حضور قوی سه عامل و نبود عامل چهارم به انحراف منجر می شود؟ این عوامل به روشنی با یکدیگر در تعاملند تا درجات مختلفی از تأثیر را به وجود آورند. می توان نتیجه گرفت که بر مبنای این نظریه هرچه افراد کمتر وابسته، متعهد، درگیر و معتقد باشند"پیوند" آن ها با جامعه سست تر است و احتمال کجرفتاری بیشتر خواهد بود.
آخرین نکته در مورد نسخه هیرشی و دیگران در خصوص نظریه کنترل اجتماعی این بزهکاری-مطالعات انجام شده بر اساس اظهارات فرد مجرم – تکیه دارند. دیگر روش شناسی ها مانند استفاده از آمار وگزارش رسمی جرم یا داده های جرم زایی به کار آن ها در رهیافت کنترل اجتماعی نمی آید. در واقع، نظریه های کنترل اجتماعی چیزی است که از نظر روش شناسی دارای محدودیت است.
نظریه عمومی مربوط به میشل گات فردسن و تراویس هیرشی (نظریه خود کنترلی)
جدید ترین نسخه کنترل اجتماعی مربوط به میشل گات فردسن و تراویس هیرشی است که با عنوان " نظریه عمومی جرم" معروف به "نظریه خود کنترلی" ( نسخه پیشین با عنوان " نظریه تمایل-حادثه") مورد توجه قرار می گیرد. گات فردسن و هیرشی در سه مقاله و یک کتاب نظریه ای از جرم بر پایه آزمون جرم و بزهکاری را ارائه می کنند. اجزای کلیدی آن ، تأکید بر تمایلاتی است که ترجمان خود را در جرم می یابد.
نخست "فردسن" و "هیرشی" مفهوم جرم را دوباره تعریف می کنند تا دست بازتری در گرد آوری اشکال مختلف بزهکاری داشته باشند. آن ها این کار را ابتدا، برای آن انجام دادند که جرم های یقه سفید ها به صورت عادی از سوی اغلب نظریه های موجود، شناسایی نشده بود. تعریف آنان از جرم عبارت است از "کنش های اجباری یا فریب که درپی جلب منافع شخصی روی می دهد، این تعریف در حالی که در ظاهر، وسیع تر از برخی تعاریف قانونی جرم است، اما برخی از اشکال جرم مانند جرایم تصادفی یا جرایم از روی جهل را در بر گیرد. با این همه، این تعریف در خدمت منافع نظری گسترده تری است و بر روی آنچه گات فردسن و هیرشی در پی تعریف آن هستند، تأکید می کند. افزون آنکه، این تعریف با مفروضه کنترل اجتماعی هیرشی در مورد اینکه مردم طبیعتاً به دنبال منافع شخصی هستند سازگار است.
دوم؛ فردسن و هیرشی، مفاهیم محوری سنتی در مورد دیگر نظریه های جرم شناختی به ویژه در ارتباط با طبقه و نژاد را رد می کنند. آن ها قطعاً بر این باورند که مفاهیم یاد شده آنقدر مبهم هستند که تقریباً بلااستفاده شده اند. این نویسندگان عقیده دارند که مفاهیم پیش گفته، هنوز با ما هستند زیرا در قلب جامعه شناسی قرار دارند. با این وجود بهتر است جرم را به وسیله ویژگی های رایج آن ملاحضه نمائیم. این ویژگی ها عبارتنداز: خشنودی فوری، خشنودی ساده و آسان، هیجان، خطر، اضطراب، منافع کم یا حاشیه ای آن در دراز مدت، مهارت یا برنامه ریزی اندک ، درد و ناراحتی برای قربانی. این ویژگی ها ، فردسن و هیرشی را متقاعد ساخت که جرم اساساً از نظریه کنترل اجتماعی پیشین هیرشی برگرفته شد اما تمرکز آن ، بیشتر بر روی فرد است تا بر روی منابع خارجی کنترل، خود کنترلی به عنوان " اندیشه ای تلقی می شود که مردم در گستره ای که تا بدان جا، در مقابل وسوسه لحضه ای آسیب پذیر هستند، با یکدیگر تفاوت دارند" یا به بیانی دیگر، به معنای توان آن ها در محدود ساختن خویش است.
این نظریه جدید، در تناسب با مفروضه یا مفروضه های هیرشی در پس نظریه کنترل اجتماعی، بر این فرض نیز بود که مجرمان دارای انگیزیه های خاص(یا نیازها و تمایلات ویژه) نیستند. تمام افراد راه های دستیابی به تمایلات مشابه را در اختیار دارند. مسأله واقعی، مسأله خود کنترلی است. خود کنترلی ضعیف، احتمال بیشتری را برای درگیر شدن در جرم را اندک می نماید.
نظریه عمومی جرم چنین می گوید که افراد دارای ویژگی هایی خاص که از آن میان می توان به مواردی همچون عمل از روی انگیزه آنی، عدم حساسیت، خود محوری و هوش کمتر از حد متوسط اشاره کرد. این ویژگی ها با تأثیر گذاری بر توان فرد محاسبه دقیق پیامدهای عملی معین، بریک کنترل اجتماعی ضعیف تأثیر می گذارند. گات فردسن و هیرشی استدلال می کنند که این ویژگی ها در مرحل اولیه زندگی پایه ریزی می شود و در تمام طول زندگی باقی می ماند. آن ها " فعالیت های مربوط به تربیت بچه" را به عنوان تأثیر گذار عمده بر شکل گیری برخی تمایلات می پندارند. فعالیت های تربیتی بر ویژگی ها چنان اثر می گذارند که زمینه ساز بزهکاری می شوند. این ویژگی ها اغلب در ارتباط با ترتیبات اجتماعی خاصی هستند و لذا به سختی می توان آن ها را از این ترتیبات جداکرد. رابطه این ویژگی ها با جرم، رابطه ای کامل و صددرصد نیست، زیرا آن ها شرایط لازم برای جرم به حساب نمی آیند و در حقیقت در فعالیت های غیر مجرمانه نیز آشکار می شوند، هر چند که دیگر فعالیت ها ممکن است در داشتن برخی از ویژگی های جرم (مثلاً استفاده از الکل یا مواد مخدر) مشترک باشند. خلاصه ، گات فردسن و هیرشی بر این فرضند که نشانه های بزهکاری به طور طبیعی حاضرند در " نبود چامعه پذیری، کودک دارای توان بالقوه بالایی برای جرم خواهد بود".
از سوی دیگر، جرم به وسیله گات فردسن و هیرشی به عنوان رخدادی در زمان و مکان مورد توجه قرارمی گیرد و برای وقوع جرم عوامل متعددی باید حاضر باشند. جرم برای آنانی که تمایل بدان دارند، دارای نوعی کشش است لذا تمایل به جرم، افراد را اغوا کرده، و در ذهن آن ها ، دستیابی به نوعی لذت را تداعی می کنند. دیدگاه عقل گرا از این نظریه، چنین پیشنهاد می کند که جرم باید توان خشنود کردن مجرم را دارا باشد، و پیامدهای (خیالی و واقعی) آن نباید از لذت و خشنودی که از ارتکاب جرم به دست می آید، بیشتر باشد. البته وقوع جرم نیازمند شرایطی خاص است یعنی باید اهدافی بالقوه وجود داشته باشد و موفقیت، نشان دهنده نبود پیامدهای نامطلوب می باشد. همچنین ممکن است شرایطی داخلی( قدرت ، سرعت، وجود الکل) موجود باشد که در ارزیابی حادثه کمک نماید.
سرانجام، فردسن و هیرشی اشاره کردند که نظریه آن ها نیازمند آن نیست که یک فرد با کنترل شخصی ضعیف برای ارتکاب جرم و جود داشته باشد. در حقیقت، کنترل شخصی ضعیف به گستره ای متنوع از رفتار ها منجر می شود که جرم، تنها یکی از آن هاست بدین خاطر، آن ها بر این باورند که هر عملی برای افزایش میزان کنترل شخصی نه تنها بر جرم تأثیر می گذارد بلکه موجب کاهش دیگر رفتار های اجتماعی نامطلوب (مثلاً وقت گذرانی و پرسه زنی، تهاجم، حوادث رانندگی و زیاده روی در نوشیدن الکل) می شود. لذا، هیچ جایگزین برای دیگر اشکال انحراف زمانی که جرم کاهش یافته وجود ندارند.
• نقایص عمده نظریه خود کنترلی ضعیف
1- انسان ها به طور طبیعی در حالت منافع شخصی عمل می کنند.2- جامعه پذیری و آموزش برای محدود کردن منافع شخصی انسان و ایجاد خود کنترلی ضروری است.
3- فعالیت نامناسب یا ناکافی در پرورش کودک منجر به ویژگی هایی می شود که آن ها را به سطوح ضعیف تر خود کنترلی می کشاند.
4- سطوح ضعیف خود کنترلی منجر به بروز تناوب های بالا در کوتاه مدت و رفتار های لذت جویانه می شود.
5- جرم یکی از رفتار های گوناگون منافع شخصی است.
6- افزایش خود کنترلی منجر به سطوح پایین جرم و همچنین رفتار های مرتبط دیگر می شود.
رویکرد کنترل اجتماعی و تبیین مصرف مواد مخدر از نظر تراویس هیرشی
تراویس هیرشی، مهمترین صاحب این رویکرد، علت همنوایی افراد با هنجارهای اجتماعی را پیوند اجتماعی آنها دانسته است. ولی مدعی است که پیوند میان فرد و جامعه مهمترین علت همنوایی و عامل اصلی کنترل رفتارهای فردی است و ضعف این پیوند یا نبود آن موجب اصلی کج رفتاری است. رویکرد کنترل اجتماعی روی این نکته متمرکز است که چرا تنها عده کمی از مردم درگیر رفتارهای کجروی از قبیل جرم و مصرف مواد مخدر میشوند؛ پاسخ آنها هم این است که در این امر میزان تعهد فرد به جامعه، عامل تعیین کننده است. جوانانی که تعهد و ارتباطات محکمی با والدین و مدرسه دارد، تا حد کمتری درگیر رفتار مجرمانه میشوند. بر اساس نظریههای کنترل اجتماعی کجروی هنگامی به وجود میآید که تعهد فرد به جامعه ضعیف باشد و یا از بین برود. میزان تعهد با قید و بندهای درونی و بیرونی تعیین میشود. به عبارتی کنترلهای درونی و بیرونی مشخص میکنند که آیا ما به طرف رفتار کجروانه یا کاملاً قانونی برویم.
کنترل بیرونی؛ شامل نبود تأیید اجتماعی است که با حوزه عمومی و یا بیاعتنایی و ترس از تنبیه ارتباط دارد. به عبارت دیگر مردم معمولاً به احتمال اینکه دستگیر یا تنبیه میشوند و از ترس اینکه از حوزه عمومی جدا شده و به زندان بیافتند، از رفتار مجرمان دوری میکنند.
کنترل درونی؛ این نوع از کنترل به سوپراگو (Superego) یا همان "فراخود"، که احساس گناه را به وجود میآورد، بازمیگردد. مصرف بی رویه مواد مخدر و یا ارتکاب هرگونه جرمی در دوران اولیه رشد یا اثرات نابهنجار والدین میتوانند منجر به از بین بردن الزامات درونی جامعه شود. بر اساس نظریه کنترل اجتماعی، کجروان بسیار کم جامعهپذیر شدهاند و خانواده واحد اصلی جامعهپذیر کردن آنان است.
بنابراین هم از نظر روانشناختی و هم جامعهشناختی، کنترل درونی متأثر از خانواده است. به این معنا که رابطه جوانان و نوجوانان با مواد مخدر یا هر جرم دیگر، همبستگی شدیدی با بیگانگی از خانواده دارد. بر طبق این رویکرد، بین تعلق خاطر افراد به جامعه، تعهد آنان به امور متداول، زندگی روزمرهی همنوا با هنجارهای اجتماعی، درگیر شدن آنها در فعالیتهای مختلف زندگی و اعتقاد به نظام هنجاری جامعه از یکسو و همنوایی آنان با هنجارهای اجتماعی از سوی دیگر رابطه مستقیم و با احتمال مصرف به مواد مخدر رابطه معکوس وجود دارد.
نظریه کنترل اجتماعی مدعی نیست که تنها شخص دارای روابط اجتماعی ضعیف، درگیر مصرف مواد مخدر میشود. در مقابل، استمرار مصرف مواد، فقدان تعهد اجتماعی را نشان میدهد. برخی افراد به جای همنوا شدن با هنجارهای معمولی، از طریق پیوند افتراقی رفتار خود را بر اساس هنجارهای گروه مجرمان و بزهکاران سازمان میدهند که به آن تعلق و هویت پیدا میکنند. این امر به احتمال قوی در محیطهایی رخ میدهد که سازماندهی اجتماعی نسبی وجود دارد. یعنی جایی که کنترلهای خانوادگی و جمعی در اعمال همنوایی مؤثر نیستند. چنین فرآیندهایی همچنین به تبیین اینکه چرا مواد مخدر بعضی اوقات در جوامع مرفه تر شیوع پیدا میکنند، کمک میکند. کری (1993) معتقد است که تنها خانوادهها و فرهنگهای مستحکم میتوانند به طور اساسی از مصرف مواد جلوگیری کنند. بنابراین سستی خانوادهها، وجود نداشتن بزرگسالان و فراگیری فرهنگ مصرف مداوم، میتواند خانوادههای مرفه را فقیرتر کند. در مطالعات زیادی درباره نیروی پیوندهای خانوادگی و رفتار مخاطرهآمیز جوانان (کشیدن سیگار، ماری جوانا، و ...) محققان دریافتهاند ریسک کمتر، همبستگی شدیدی با انسجام خانوادگی دارد، یعنی پیوندهای خانوادگی مهمتر از روابط با همسالان است.
نقش نظریه کنترل اجتماعی در سیاست گذاری اجتماعی از نظر تراویس هیرشی
هیرشی میگوید سیاستهای عمومی که به منظور بازدارندگی یا بازتوانی مجرمان طراحی شده است، همچنان با شکست مواجه خواهند شد. سیاستهای مؤثر دولتی سیاستهایی هستند که اجتماعی شدن در خانواده را با تقویت خانواده و بهبود کیفیت روشهای تربیت بچه در خانوادهها پشتیبانی و تقویت کنند.
نگاه جامعه شناسی به کنترل اجتماعی در جامعه از نظر تراویس هیرشی
یکی از اولین مفهوم سازی های جامع و کامل از پیوند با مدرسه مربوط به نظریه کنترل اجتماعی هیرشی می باشد. نظریه کنترل اجتماعی یا نظریه پیوند اجتماعی در ابتدا بوسیله هیرشی برای توضیح دلایل جرم مطرح شد.او در کتاب دلایل بزهکاری از انواع متفاوت پیوند های اجتماعی افراد با جامعه صحبت می کند. جرم شناسان نظریه های زیادی را برای تبیین تخطی مردم از قوانین محیط اجتماعی مطرح کرده اند. هیرشی رویکرد جدیدی را در مورد این سوال قدیمی به کار برد و به جای پاسخ به اینکه چرا مردم از قوانین جامعه تخطی می کنند به این سوال پاسخ داد که چرا افراد از قوانین جامعه پیروی می کنند. برای پاسخ به این سوال هیرشی نظریه کنترل اجتماعی را پیشنهاد داد. او بیان کرد که جرم و بزه نتیجه پیوندهای ضعیف یا قطع شده با جامعه است. به اعتقاد او چهار عنصر برای پیوند اجتماعی وجود دارد: وابستگی، تعهد، درگیری و اعتقاد.
طبق نظریه هیرشی هر کدام از این عناصر همبستگی بالایی با بقیه دارد. به طوری که تضعیف یک عنصر موجب ضعیف شدن بقیه عناصر خواهد شد. هیرشی می گوید رفتار سازشی نتیجه پیوندهای اجتماعی قوی با جامعه است. زمانی که دانش آموز نسبت به مدرسه وابستگی دارد، به مدرسه و موفقیت علمی متعهد می شود، در فعالیت های مرتبط با مدرسه درگیر می شود و اعتقاد پیدا می کند که قوانین و سیاست های مدرسه منصفانه اند، در چنین شرایطی احتمال انجام فعالیت های مجرمانه کم خواهد بود. هیرشی ادعا کرد که اگر همه عناصر پیوند اجتماعی سالم باشند،کودک از قوانین جامعه تبعیت خواهد کرد. بیش از سایر نظریه ها،نظریه کنترل نقش محوری تری در نظریه پیوند با مدرسه ایفا می کند:
اولاً نظریه کنترل مفهوم جامع تری از پیوند با مدرسه را ارائه می دهد.
ثانیاً نظریه کنترل نقص در پیوند با مدرسه را بعنوان عامل اصلی برای رفتار انحرافی مشخص می سازد.
بنابراین نظریه کنترل اجتماعی چنان که بوسیله هیرشی تعریف شده است،یکی از اولین نظریه هایی است که با بسط پیوند با مدرسه و تشخیص کمبود پیوند با مدرسه،بعنوان یک عامل اولیه جرم، سر و کار دارد.
ارزیابی نظریه های کنترل اجتماعی
نظریه های کنترل اجتماعی، بویژه نظریه ی هیرشی، شمار گسترده ای از پژوهش های تجربی را به وجود آورده است که شمار فراوانی از آن ها از این نظریه پشتیبانی کرده اند، ولی بسیاری از این آزمون ها به بزه های نسبتاً جزئی ای که از سوی جوانان اساساً بزه ناکرده ارتکاب یافته، توجه کرده اند. هر دوپژوهش هیرشی ونای، آن گونه که در بالا گزارش شد، از این گونه اند، هیرشی اذعان می کند که برخی از نظریه پردازان ممکن است اظهار دارند (آنانی که پرسشنامه ها را پر کرده اند، نماینده ی بزهکاران نبودن شان آن قدر روشن است که نتیجه های پژوهش ضرورتاً نباید جدی گرفته شود) ولی، وی استدلال می کند شمول بزهکاران خطرناک باید روابط نهایی را حتی قوی تر سازد. چنین استدلالی تنها وقتی معتبر است که برای جوانان بزهکار خطرناک و جوانان اساساً بزه ناکرده ولی (وحشی) نیز در کار باشد. اگر فرآیند های متفاوتی در کار باشد، درآن صورت شمول بزهکاران خطرناک نتایج هیرشی را تضعیف خواهد کرد. این همان انتقادی است که توبی در باره ای پژوهش اولیه ای نای عنوان کرد و با استدلال ماتزا مبنی بر این که امکان ندارد بزهکاران خطرناک (آدمیان سرگردان) باشند، ولی در عوض ممکن است سرسپرده یا بی اختیار باشند، سازگار است./ج
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}